فندوق برفــــی ما آوافندوق برفــــی ما آوا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

♥ کوچولــــღــــوی زمستونی من ♥

بستنی خوردن تربچه مامان

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام امروز هوس بستنی دابل چاکلت کرده بودم بابا رفت دوتا خرید بعد من به نشانه تعارف یه کوچولو به لب خوشملت زدم شما هم نی نی با جنبه ای بودی و  ازاونجا که زور شما از من بیشتر بود با جیغ و داد بستنی منو ازم گرفتی و خودت خوردی نـــــــــــــــــــــــــــــــــــوش جون دخترم ای کاش همه چیز رو اینجوری میخوردی   ...
26 دی 1392

گل سر

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــلام شیرینکم مامان امروز خوشمل شدی نانازشدی عسل شدی خانوم شدی اصلا میدونی قضیه چیه خانومی الان برات تعریف میکنم مامان جان خیلی دلم میخواست یه گل سر خوشگل برات پیدا کنم تا به اون موهای حنایت بزنم ا ما حیف پیدا نمیکردم همیشه هد بند میخریدم تا اینکه امروز عمه زهرا با یه بسته گل سر شبیه گل اومد خونمون وای نمی دونی چقدر خوشحال شدم منم زود تند سریع برس خوشگله رو اوردم زدم به موهات حیف موهات انقدر بلند نبود تو سرت واسته برات نگه داشتم موهای حنایت بلند شد بزنم به مو خوشگلت
26 دی 1392

لالای اوا خانوم

تربچه مامان سلامممممممممممممممممممممم وای عزیزم تو واقعا خاصی همه  حرکاتت با بچه های دیگه فرق داره قربونت برم الان چند شبه تو اوج خواب بلند میشی و اطرافت رو نگاه میکنی بعد نشسته میخوابی منم در کمین نشسته بودم و از این لحظه عکس گرفتماگه عکس یه کم تاریکه بخاطر اینه تو تاریکی  و با گوشیم انداختم          عــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاشقتم ...
26 دی 1392

سرما خوردگی

سلام گلم یه چند وقتی سر ماخو ردی پیش دکتر هم بردمت اما تبت پایین نمی اومد شبا تا صبح بیدار میموندم  پاشورت کنم یه موقع تبت بیشتر بالا نره الان خدا رو شکر بعد سه روز خوب شدی گلم مریض نشو درد کشیدن یه غصه بزرگ میشه تو دلم  ...
26 دی 1392

یازده ماهگی اوا خانوم

سلام عشق یه دونه مامان اوا خانوم شما الان ده ماهت تموم شد مامان جان اما هنوز یه دونه هم مروارید سفید در نیاوردی خانومی عزیزکم هر وقت تب میکنی یا گلاب به روت اسهال میری من بابا سعید فکر میکنیم داری دندون در میاری اما............. عزیزم داری خیلی اذیت میشی شب درست نمیخوابی تند تند تب میکنی یا شکم روی داری پس کی مامان دندون در میاری بزرگترین دغدغه من با با این شده
25 دی 1392

کریسمس

سلام گل خوشبوی من     کریسمس نزدیک  درست که ما این عید جشن نمیگیریم   اما بنظر من باید از هر فرصتی برای شاد بودن استفاده کرد   نفسکم این عید با اومدن اولین برف تو زمستون شروع میشه   ایکاش بابانوئل توایران  هم بود تاما مامانا بهش کلی سفارش میدادیم   یه تقدیر خوب/اینده خوب   سلامتی/هوش واستعداد   و............. ♥ اما خدا خدای خوب ومهربون ♥   بابانوئل وسیله اس ما از خودت برای فرشته کوچولوهامون   این گلای نوشکفته مون همه اینا رو میخوایم     ...
7 دی 1392

شکر خدای مهربون

سلام نفس مامان هرروز که بصورت ماهت نگاه میکنم خدا رو شکر میکنم ده ماه شد  ده ماه از اغوش گرفتنت بوییدنت وبوسیدنت گذشت چقدر زود گذشت از اولین روز دیدار ما هر روز کار حرکت نو کار نو انجام دادنت چقدر شیرین برام هر روز زیبا تر قشنگ تر وبزرگتر میشی وتو تاالان یه بهار تابستون پاییز تجربه کردی گلم عشقم نفسم همه کسم  هم نفسم هرروز با تو جوونتر میشم چون با تو کودکی رو دوباره تجربه میکنم مامانو بابا دوستت دارن  میوه زندگیم ♥AVA♥ ...
5 دی 1392

بدون عنوان

سلام  امسال اولین شب چله دخمل کوچولوم  شب چله های ما مصادف هست  با تولد اقا ماهان برای همین همیشه جمع میشیم خونه عمه زهرا خیلی خوش میگذره بهمون اما خانومی خوابش میومد از اول مجلس خوابید فقط اخر سر بیدار  شدی که اونم پستونک صدف کوچولو رو ازش میگرفتی و خودت باهاش بازی میکردی راستی منو بابا هم تصمیم گرفتیم برات یه لباس خانومی بگیرم تا خیلی خشمل بشی ...
3 دی 1392